کوچک‌های بزرگ

برای همه دختران ایران

کوچک‌های بزرگ

برای همه دختران ایران

درباره بلاگ

از خدا می‌خواهم
همه دختران دنیا
خوب زندگی کنند
و بودنشان و خوبی‌هایشان
لبخند بنشاند بر لب امامشان (عج)
بشوند نور چشم حضرت
آنچه خوانده ام
دیده‌ام
شنیده‌ام
حس کرده‌ام و فهمیده‌ام
را مادرانه هدیه می‌دهم
به همه دخترانی که
می‌شناسم و نمی‌شناسم
شاید روزی، جایی، به کار کسی بیاید.

***
وقتی نرم نرمک قد می کشند،
میشوند محبوبه پدران.
وقت آیینه و شمعدان و نقل و گل،
خورشید خانه همسرند.
و فرشته بی بال خداوندند،
وقتی ردای مادری تن می کنند.
دخترها ...

۴ مطلب با موضوع «پلاک پرچم» ثبت شده است

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۸

خواهرانه

دل نمی‌کندند.

از هم دل نمی‌کندند. دو ماه کنار هم بودند. برای هم جا باز کرده بودند و خودشان سخت نشسته بودند. وقت گریه و توی تاریکی دستمال‌هایشان را با هم قسمت کرده بودند. اسم هم را یاد گرفته بودند. بچه‌هایشان از خوراکی‌های هم خورده بودند و در دفترهای مشترک، با هم نقاشی کشیده بودند. جانمازهای تو کیفی‌شان را به هم قرض داده بودند. منتظر رسیدن هم مانده بودند. بعضی‌ها هم‌مسیر شده بودند و خانه هم را یاد گرفته بودند. شانه به شانه هم لرزیده بودند از روضه وداع. دستهایشان با هم به دعا بلند شده بود. به دیدن هم خو گرفته بودند. 

حالا نوبت خداحافظی بود. چراغها روشن شده بود. استکان‌های خالی جمع شده بود. حرفها ته کشیده بود اما زن‌ها هنوز نشسته بودند. حسین علیه‌السلام همه را دور هم جمع کرده بود، خواهر کرده بود.

+المستغاث بک یا صاحب الزمان

+آقا قرار شاه و گدا یادتان که هست*مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان...

۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۹:۰۸

لبیک یا حسین

آنها که بار بستند و راه افتادند، آنها که بی هوا و ناگهانی، راهی شدند. آنها که به این در و آن در زدند و مسافرت شدند، لبیک عیان و رسا و مجسم‌اند به فریاد العطش دخترانت.. به خطبه غرای خواهرت... به علم افراشته برادرت... به رجزهای پرشور اصحابت...

اما این جامانده‌ها، این شکسته‌ها، این خانه نشینهای صبور که بار مسافران را با اشک‌های یواشکی  بستند. پشت سر زائرانت دویدند و نرسیدند. که دردهای سخت امان رفتنشان نداد و ماندند. این غریب‌های نشسته‌ پای تلویزیون که بی‌صدا شانه‌هایشان می‌لرزد وقت دیدن «زنده_کربلا». این‌ دست‌های خالی که پنج تومان مانده ته کارتشان را با ستاره مربع نذر زائر اولی‌های اربعین می‌کنند؛ لبیک‌های پنهان و سربه‌زیرند به شرم برادرت...به نماز نشسته خواهرت... به بغض دخترت...به مظلومیت شش ماهه‌ات...به بی‌پناهی حرم‌ات... و غریبی‌ات... و غریبی‌ات...و غریبی‌ات...  

+ما را به کاروانت کی میرسانی آقا...

+هر کس که جا بماند، بی کربلا بماند، ابن السبیل دنیاست...

+ما منتظر نشینیم در راهت ای شهادت...

+ برایم خیلی دعا کنید لطفا

+ المستغاث بک یا صاحب الزمان 

۱۷ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۰

صبر

اربعین که بیاید می‌شود یک سال که به ابتلائات مختلف دچار شدم. اما از همه سخت‌ترش همین جاماندن است. که با اندوه لباس اتو می‌کنم. اشکم می‌چکد روی پیراهن. با دستهای خودم بار سفر می‌بندم و خودم جا می‌مانم. امتحان من صبر است لابد... صبر بر مصیبت دوری از تو... صبر و قناعت به سلام‌های از دور...

۱۶ مهر ۹۸ ، ۱۸:۳۵

روضه ضریح ندیده

هزار سال دیگر هم که بگذرد

هزار ضریح مطلا هم که برایت بسازند

ما باز هم برای کهنه پیراهنی که از تو دریغ شد، گریه می‌کنیم.

+مردهای خانه عازم تواند و باز من جاماندم...

+از ما جامانده‌ها چه بر می‌آید جز اینکه دور هم بنشینیم به روضه خوانی و اشک...

+الحمدلله علی کل نعمه

+المستغاث بک یا صاحب الزمان