۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۸:۲۶
به ما گفتی صبوری کن صبوری...
شما را یادم رفته بود. اصلا آن روز سخت را یادم رفته بود. از قلم افتاده بودید که این روزها این همه سخت گذشته بود به من. فراموشتان کرده بودم که رنجم این همه بزرگ شده بود برایم. که خیال برم داشته بود درد طاقت فرسا میکشم. چه خوب که یادم افتاد به شما. وسط جشن تولد. درست وقت درآوردن کیک از جعبه، دلم رفت برای شما.
+ سلام خدا بر زینب کبری
۹۸/۰۹/۱۵